پایان انتظار و روز تولد

پایان انتظار و روز تولد

سلام سلام
امروز که دارم برات مینویسم 26 روز هست که نفس گرم تو امید دوباره ای به زندگی ما داده دختر گلم میخوام ازخاطرات روز های اخر و زمان تولدت بگم ....
روز چهارشنبه 2 مهر بود که تصمیم گرفتیم برای زایمان به اصفهان بریم که با بابایی و مادر جون راهی شدیم از راه شهرضا رفتیم و زیارت کردیم تاریخ سونو گرافی 6 مهر زد برای زایمان اما 0بری از علائم اومدن شما نبود چه پیاده روی هایی که نکردیم زودتر از همه و جلوتر از همه از که صفه بالا میرفتم هرروز همه زنگ میزدن و از اومدنت خبر میگرفتن کم کم دیگه نگران میشدیم که رفتیم دکتر وب با دکتر صحبت کردیم تا روز 3 شنبه 8 مهر بههمون وقت داد خلاصه تو این چند روز دنبال دکتر هم بودیم که بالاخره دکتر شیفت بیمارستان رو گیر اوردیم و با دادن حق الضمه ازش خواستیم موقع زایمان خودش بالاسر مامانی باشه خانم دکتر ناهید سعادت.
تا اینکه روز دوشنبه مامان جون و اقاجون هم از لردگون اومدن اصفهان شبش من خیلی عصبی بودم اصلا یه حالی بود برام تا اینکه صبح زود ساعت 5.15 کیسه ابم پاره شد خیلی هول شدیم سریع به بیمارستان شریعتی رفتیم و ساعت 9.45 دقیقه بالاخره من تونستم صورت ماهتو ببینم عین هلو بودی تپلی و لپ قرمزی ب وزن 3880 و قد 52.ماشا... ماما های بیمارستان دورت جمع شدن و نازت میکردن خدارو شکر کردم که سالمو سلامت بودی عزیزم بابایی بیرون در تو سالن بیصبرانه منتظر دیدنت بود که اخر تونست یکی از خدمه ها رو گیر بیاره راضیش کنه تو رو بیاره بیرون نگات کنه ...یادش بخیر

عکس بالایی مربوط به عکس پسر عمو پارسا که سال گذشته 10 مهر به دنیا اومد 2 ساعت بعد تولد و پایینی عکس دختر گلم 3 ساعت بعد تولد.........
تاریخ : 05 آبان 1393 - 18:38 | توسط : یسنا غنچه زندگی مامان و بابا | بازدید : 511 | موضوع : فتو بلاگ | 4 نظر



مشاوره، آموزش، طراحی و ساخت فروشگاه اینترنتی